جدول جو
جدول جو

معنی خنگ و لوک - جستجوی لغت در جدول جو

خنگ و لوک
(خِ گُ)
کسی را گویندکه در جمیع چیز عاجز باشد و از او کاری برنیاید. این لغت از توابع است، یعنی خنگ را بی لوک و لوک را بی خنگ به این معنی نمیگویند. (برهان قاطع) :
خانه تنگ و در آن جان خنگ و لوک
کرد تا ویران کند خانه ملوک.
مولوی.
خنگ و لوکم چون جنین اندر رحم
نه مهه گشتم شد این نقلان بهم.
مولوی
لغت نامه دهخدا
خنگ و لوک
کسی که در همه چیز عاجز باشد و کاری ازو بر نیاید
تصویری از خنگ و لوک
تصویر خنگ و لوک
فرهنگ لغت هوشیار
خنگ و لوک
((خِ گُ))
کسی که در همه چیز عاجز باشد و کاری از او برنیاید
تصویری از خنگ و لوک
تصویر خنگ و لوک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ گُ)
لنگ آن است که پای او معیوب باشد و لوک آنکه بهر دو کف دست و زانو راه رود. (حاشیۀ مثنوی) :
در چنین بند لنگ مانده و لوک
در چنین سمج کور گشته و کر.
مسعودسعد.
با سر پوشیدگان درگاه، درکله مصاف پیوستن کار لنگان و لوکان و بی فرهنگان است. (مقامات حمیدی).
خم خانه خر سرای خر پیر
نه راه بری نه بار برگیر
زین لاشه و لنگ و لوک پیری
از دم تا گوش مکر و تزویر.
سوزنی.
لنگ و لوک و چفته شکل و بی ادب
سوی او می غیژ و او را می طلب.
مولوی
لغت نامه دهخدا
آنکه پا و دستش معیوب باشد: زین لاشه و لنگ و لوک پیری از دم تا گوش مکر و تزویر. (سوزنی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگ و لوک
تصویر لنگ و لوک
((لَ گُ))
آن که پا و دستش معیوب باشد
فرهنگ فارسی معین
آدم شل و وارفته
فرهنگ گویش مازندرانی